برای توضیح تئوری کنش انسانی و روابط مبتنی بر علیت در فرایندهای بازار، ریاضیات ابزار مناسبی نیست و باید از منطق پراگزولوژی بهره جست. اما سلطه ریاضیات بر آموزش و پژوهش در اقتصاد جریان اصلی به جایی رسیده که به هر وسیله ممکن از عبور از ریاضیات و رفتن به سوی منطق صرف اقتصادی جلوگیری می‌شود.

این کار اغلب با طرح فرض‌هایی صورت می‌گیرد که به کمک آن‌ها فرآیندهای واقعی بازار تحت‌الشعاع توصیفات ریاضی قرار می‌گیرد. این کار سابقه طولانی دارد و به گذشته علم اقتصاد برمی‌گردد اما ابعاد آن به طور فزاینده‌ای گسترش یافته است. یکی از نخستین و مهم‌ترین این فرض‌ها همان حراج‌گر والراسی است که مبنایی برای بنیاد تئوری تعادل عمومی قرار گرفت. این فرض خیال‌پردازانه درباره ساختار و کارکرد بازار رقابتی، راه را برای استفاده گسترده از ریاضیات در نظریه اقتصادی باز کرد اما در عین حال موجب غفلت از فرایند واقعی رقابت در بازار و نقش آنترپرنرها در آن شد.

مدعای اصلی نظریه تعادل عمومی نشان داد برتری بازار رقابتی در تخصیص بهینه منابع با استفاده از ابزار ریاضی است اما فرض‌های اولیه آن نه فقط غیرواقعی بلکه به شدت غیرعقلانی است. مثلاً این فرض که همه بازیگران بازار اطلاعات کامل دارند نه تنها دور از واقعیت بلکه کاملا غیرمنطقی است چون کسی که اطلاعات کامل دارد بی‌نیاز از رقابت است و بدون وارد شدن در فرایند رقابتی بهترین گزینه را انتخاب می‌کند. علت دست یازیدن به این فرض‌های نامعقول ظاهراً یکی بیش‌تر نیست و آن فراهم آوردن چارچوب تصنعی است که کاربرد ریاضیات را امکان‌پذیر می‌کند.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها