️ صنعتیشدن پیششرط ضروری دستیابی به برابری اقتصادی بیشتر در جهان است و این فرآیند تنها از طریق افزایش سرمایهگذاری و افزایش انباشت سرمایه امکانپذیر است.
✏️ شاید غافلگیر شده باشید، که من از عاملی که معمولاً شرط اول صنعتی شدن یک کشور تصور میشود نامی نبردهام. منظورم حمایتگرایی است؛ اما باید بدانید که تعرفهها و کنترل مبادلات دقیقا ابزارهای سد راه واردات سرمایه و صنعتی شدن هر کشوری هستند. تنها راه پیشبرد روند صنعتی شدن یک کشور دسترسی به سرمایهی بیشتر است. حمایتگرایی تنها باعث نقل و انتقال سرمایه از شاخهای به شاخه دیگر میشود.
✏️ حمایتگرایی، به خودی خود هیچ چیز به سرمایهی یک کشور نمیافزاید. برای ایجاد یک کارخانهی تازه به سرمایه نیاز است. برای افزایش امکانات یک کارخانهی موجود هم به سرمایه نیاز است و نه تعرفه.
✏️ اینجا قصدم این نیست که کل مسألهی تجارت آزاد یا حمایتگرایی را مورد بحث قرار دهم. فکر میکنم اکثر کتابهای درسی اقتصاد این بحث را بهخوبی ارائه کردهاند. حمایت صنعتی باعث بهتر شدن اوضاع اقتصادی هیچ کشوری نمیشود و از آن بیثمرتر، اتحادیههای کارگری است. اگر شرایط کار نامساعد است، اگر دستمزدها ناچیزند، اگر کارگران دیگر کشورها وضعیت دستمزد در آمریکا را پیگیری میکنند و در رومهها میخوانند که آنجا چه میگذرد، اگر وقتی سینما میرود میبیند خانه یک آمریکایی معمولی به همه انواع تجهیزات مدرن آراسته شده است، شاید احساس حسادت به او دست بدهد. کاملاً حق دارد اگر بگوید: ما هم باید همینها را داشته باشیم.» اما تنها راه دستیابی به آنها، داشتن سرمایهی بیشتر است.
✏️ اتحادیههای کارگری از خشونت علیه کارآفرینان و کسانی که آنها را اعتصابشکن مینامند، استفاده میکنند. با وجود قدرت و خشونتشان، این اتحادیهها قادر نیستند دستمزد را برای همگان بالا ببرند. فریادهای دولت برای تعیین حداقل دستمزد هم به همین اندازه بیثمر است. آنچه اتحادیهها در عمل پدید میآورند (اگر بالاخره موفق شوند دستمزدها را بالا ببرند) بیکاری دائمی و پایدار است.
✏️ اتحادیهها نمیتوانند کشور را صنعتی کنند، نمیتوانند استاندارد زندگی کارگران را بالا ببرند و نکتهی تعیینکننده همین جا است: مردم باید بدانند که هر کشوری که میخواهد استاندارد زندگی ساکنانش را بالا ببرد باید تهای افزایش سرمایهی سرانه را پیگیری کند. این سرمایهگذاری سرانه در ایالات متحده همچنان رو به افزایش است، باوجود تمامی تهای بدی که در این کشور اجرا میشود. همین امر دربارهی کانادا و برخی کشورهای اروپای غربی نیز صادق است؛ اما متأسفانه در برخی کشورهای پرجمعیت آسیا شاهد کاهش آن هستیم.
✏️ هر روز در رومهها میخوانیم که جمعیت جهان در حال رشد است. رشدی در حدود ۴۵ میلیون نفر در سال یا حتی بیش از آن. نتیجه چه خواهد شد؟ این روند چه پیامدهایی به دنبال خود خواهد آورد؟ داستان بریتانیای کبیر را فراموش نکنید. سال ۱۷۵۰ مردم انگلستان فکر میکردند که جمعیت شش میلیون نفریشان سرسامآور است و بهزودی قحطی و طاعون گریبانشان را خواهد گرفت؛ اما در شرف جنگ جهانی دوم، سال ۱۹۳۹، پنجاه میلیون نفر در جزایر بریتانیا زندگی میکردند و سطح زندگیشان هم قابل مقایسه با گذشته نبود. این اثر همان چیزی است که صنعتیشدن نامیده میشود -واژهای که به اندازهی کافی رسا نیست.
✏️ پیشرفت انگلستان از طریق افزایش سرمایهگذاری سرانه امکانپذیر شده بود. همانطور که پیشتر گفتم، ملّتها تنها از یک راه میتوانند به رفاه و رونق دست یابند: افزایش سرمایه و از طریق آن افزایش بهرهوری نهایی نیروی کار و در نهایت افزایش دستمزدهای واقعی.
✏️ در جهانی بدون محدودیت مهاجرت، گرایش کلی به برابرشدن نرخ دستمزدها خواهد بود. اگر امروز هیچ محدودیت مهاجرتی وجود نمیداشت، شاید بیش از میلیونها نفر سعی میکردند هر ساله به ایالات متحده بروند، به امید آنکه دستمزدهای بیشتری نصیبشان شود. این جریان ورودی دستمزدها را در آمریکا پایین و در سایر کشورها بالا میبرد.
درباره این سایت